تطبیق فیلم و کتاب مردی به نام اوه؛ پیرمرد سوئدی که همسایه اش زنی ایرانی بود
به گزارش کیوسک خبری آشنا، فردریک بکمن ـ نویسنده جوان سوئدی، متولد1981، استکهلم ـ زمان زیادی نیست که در کشور ما به عنوان نویسنده ادبیات داستانی معرفی شده و به شهرت رسیده، ولی در همین مدت کم، طرفداران بسیاری را به سوی آثار خود جذب نموده است. او با نخستین کتابش،مردی به نام اوه، راهی را که بسیاری از نویسندگان نام دار و معتبر دنیا در سال های طولانی طی نموده اند، یک شبه پیمود و به موفقیتی دنیای دست یافت.
از وبسایت ویکی پدیا دیدن نمایید.
مردی به نام اوه نخستین بار سال2012 وارد بازار کتاب سوئد شد و در صدر پرفروش ترین های سال نهاده شد. دو سال بعد،کتاب به زبان آلمانی نیز ترجمه شد و با فروش میلیونی، بازار کتاب این کشور را هم تسخیر کرد. این اثر که تا به امروز به 25 زبان زنده دنیا ترجمه شده، سال2016 به سینما راه پیدا کرد و فیلمی به نویسندگی و کارگردانی هانس هولم بر اساس آن ساخته شد. این فیلم توانست به نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان در هشتاد و نهمین دوره مراسم اسکار دست پیدا کند. در این فرصت کوتاه، نگاهی به کتاب و فیلم مردی به نام اوه داشته ایم.
رمان مردی به نام اوه؛ روز دیگری بمیر
در دنیای ادبیات، بعضی کتاب ها چنان تاثیری بر خوانندگان خود می گذارند که نه تنها تا ابد از یاد نمی فرایند،که تبدیل به گنجی در قفسه کتابخانه و الگویی برای انتخاب کتاب خوب می شوند. رمان فوق العاده مردی به نام اوه یکی از همین آثار است.
کتابی که منتقد روزنامه هامبورگر مورگن پست درباره آن می گوید: هر کس عاشق این اثر نگردد، بهتر است اصلا کتاب نخواند، و به نظر این تمجید از نوشته بکمن، اغراق نیست، چون این رمان مخاطب عام و خاص را راضی می نماید.
مردی به نام اوه داستان تقابل دو نسل و دیدگاه است؛ یک مرد میان سال ـ پنجاه و نه ساله ـ با افکاری قدیمی و سنتی و رفتاری عبوس، که کم ترین بی نظمی و بی عدالتی را در زندگی شخصی و محیط جامعه برنمی تابد، و در سوی دیگر ماجرا، زنی جوان و مهاجر که رفتاری بی خیال و سرخوش دارد و از هر لحظه زندگی لذت می برد اما این دو نسل، هر کدام دلایل خود را برای سبک زندگی شان دارند. اوه معتقد است:
او که شش ماه پیش همسرش ـ سونیا ـ را بر اثر سرطان از دست داده، به دلیل کهولت سن و سابقه کار زیاد، بازنشسته می گردد و همین اتفاق به ظاهر ساده، او را منزوی می نماید و موجب اوقات تلخی اش می گردد.
حالا که او کاری برای انجام دادن ندارد، تصمیم می گیرد با خودکشی به همسرش بپیوندد، ولی هر بار کوشش های متعدد و متفاوت او برای مردن بی نتیجه می ماند و زمانی که نبردی شخصی بین اوه و یقه سفیدها ـ ماموران دولت ـ درمی گیرد، برای دفاع از دوست دیرینه اش ـ رنه ـ و کسب پیروزی، مرگ را به زمان دیگری موکول می نماید:
پروانه و پاتریک نیز زوج جوانی هستند که به تازگی در همسایگی خانه اوه ساکن شده اند. پروانه زنی ایرانی، خوش قلب، خوش خلق و دوست داشتنی است که برخلاف اوه زندگی را سخت نمی گیرد، حتا اگر به قول اوه، شوهری خوب اما دست وپاچلفتی داشته باشد. وابستگی و پای بندی اوه و پروانه به افکار سنتی و مدرن خود، سبب ضعف و کاستی هایی در زندگی هر دو می گردد.
اگر اوه نمی تواند یک کامپیوتر برای خود بخرد و ضرورتش را در زندگی امروز حس نمی نماید، در عوض پروانه با وجود سی سال سن، هنوز رانندگی بلد نیست ـ که موجب تعجب اوه می گردد ـ و شوهرش هم نمی تواند یک اتومبیل یدک کش را پارک یا یک پنجره نصب بکند. با این حال، این دو انگار مکمل هایی برای یکدیگرند. اوه به پروانه رانندگی می آموزد و پروانه علاوه بر این که با پلو زعفرانی و مرغ سرخ نموده و شیرینی های ایرانی از اوه پذیرایی می نماید، محرم اسرار و درد دل های پیرمرد همسایه می گردد.
از این نظر، انگار پروانه جای خالیِ سونیا را برای اوه پر می نماید و به ادامه زندگی اش معنا و انگیزه می بخشد. اوه،که به سختی با کسی هم کلام می گردد، نخستین بار برای پروانه از علت قهر و کینه اش با رنه می گوید. همچنین ماجرای عشقش به سونیا، روزهای خاطره انگیزی که در اسپانیا گذراندند و این که چرا فرزندی ندارد را فقط برای پروانه بازگو می نماید.
خواندن کتاب مردی به نام اوه،گرچه به خودی خود شیرین و لذت بخش است اما یکی از دلایل جذابیتش برای مخاطب ایرانی، حضور شخصیت پروانه در رمان است،که بی تردید حضور این زن ایرانی در کتاب، ناشی از ازدواج آقای نویسنده با یک خانوم ایرانی به نام ندا است. این جا با تصویری انسانی، محترمانه و مهربان از یک شهفرایند ایرانی مقیم سوئد روبه روییم. اتفاقا در فصلی از داستان می خوانیم:
رمان مردی به نام اوه پر از نکته های ریز و البته مهم برای زندگی بهتر و همین طور آموزه های اخلاقی برای رفتاری درست و نیکو با دیگران است. اگر هنوز این کتاب را نخوانده اید، لحظه ای برای خواندن آن شک نکنید. مردی به نام اوه را بخوانید و بعد، بروید سراغِ کتاب دیگر فردریک بکمن، مادربزرگ سلام می رساند و می گوید متاسف است؛ اثری که آن هم با اقبال گسترده کتاب خوان ها در دنیا روبرو شد.
فیلم مردی به نام اوه؛ مردی که دغدغه اخلاق داشت
در عالم سینما به ندرت ممکن است فیلمی بر مبنای اقتباس ادبی فراوری بگردد و اثر موفقی از کار درآید، چون ادبیات همواره چند گام از سینما جلوتر و کامل تر است. با این وجود، فیلم سوئدی مردی به نام اوه ساخته هانس هولم جزو استثناهاست.
فیلمی خوش ساخت و دیدنی که توانست به فهرست پنج فیلم نهایی نامزد جایزه اسکار راه پیدا بکند. گرچه باید گفت در این اقتباس سینمایی با یک فیلم هنری با قاب بندی، نورپردازی، چهره پردازی و کارگردانی خلاقانه طرف نیستیم. اتفاقا فیلم مردی به نام اوه اثری تجاری و همه پسند است که خوب ساخته شده و از تماشای آن خسته نمی شوید، و گرچه فیلم در خط روایی و رویدادها به رمان بکمن وفادار است اما در جزییات بسیاری با آن کتاب 354 صفحه ای تفاوت دارد.
برای نمونه،کتاب با خرید کامپیوتر توسط اوه آغاز می گردد و در فیلم، صحنه افتتاحیه مربوط به خرید دسته گل برای مزار سونیاست، یا سکانس نهایی فیلم کاملا با آن چه در کتاب آمده، فرق دارد،که البته موجب تاثیرگذاری بیش تر تراژدی فیلم بر مخاطب است.
در واقع کارگردان، تا حد ممکن حوادث کتاب را فشرده و مینی مالیستی به تصویر کشیده. حتا بعضی دیالوگ ها در فیلم تغییر نموده، شخصیت اوه تلطیف شده و دیگر از آن همه خشم و بد و بی راهی که نثار زمین و زمان می کرد، خبری نیست. البته او هم چنان پیرمردی بی اعصاب و از دنیا بریده است. اگر در رمان، اوه از زادگاه پروانه با عنوان سرزمینی فوق العاده یاد می نماید، در فیلم، ایران را کشوری جنگ زده و پر از مصیبت می نامد.
در عوض این فیلم کمدی تراژیک، سرشار از صحنه هایی است که شما را به قهقهه یا گریه وا می دارد. مثلا فلاش بک اوه به مسئله ای که موجب قهر او با رنه شده و تعویض ماشین ها با مدل های بالاتر، منجر به خلق طنز شیرین و بامزه ای شده که قطعا بیننده را می خنداند، یا اوه، که هرگز با کسی شوخی نمی نماید و نمی خندد، وقتی خبرنگار تلویزیون را در گاراژ خود حبس می نماید، در واکنش به نظر پروانه که فکر می کردی با این کار اون زن غیب می شه؟!، برای نخستین بار آغاز به خندیدن و شوخی با همسایه اش می نماید. ولی در مقابل، صحنه پایانی فیلم ـ که از افشای آن پرهیز می کنیم ـ اشک تان را درمی آورد.
اوه در نسخه سینمایی، همان طور که خبرنگار برنامه تلویزیونی می گوید، به شکل یک قهرمان نامریی تصویر می گردد که توقع تشویق و تمجید ندارد. مشکل اوه فقط نبود سونیاست؛ زنی که او را عاشقانه دوست داشت و به حضورش در زندگی عادت نموده بود اما چون به همسرش قول داده از شیوه اخلاقی او در زندگی تبعیت بکند، به اجبار یا برای جلب رضایت سونیا، با همسایه ها خوب تا می نماید و از هیچ کمکی به آن ها دریغ نمی نماید.
اوه می گوید سونیا برای چیزی که خوب بود می جنگید و او قول داده از او پیروی بکند. این گونه است که او در اوج بدخلقی نیز به مردی با دغدغه رعایت اخلاق و انضباط تبدیل می گردد.
- روایتی از یک مرگ بسیار آرام توسط یک فیلسوف
از نقاط قوت فیلم، انتخاب درست گروه بازیگران است. تماشاگر می تواند از بازی های خوب بازیگران، بخصوص سه بازیگر نقش های اصلی یعنی رولف لاسگورد (اُوه)، بهار پارس (پروانه) و آیدا اینگول (سونیا) لذت ببرد. اُوه دقیقا همان شکل و ظاهری را دارد که هنگام خوانش کتاب در ذهن خواننده مجسم می گردد. بهار پارس، در حالی که بازی روان و پخته ای دارد،گاهی با دیالوگ های فارسی زبانش تماشاگر ایرانی را غافلگیر و هیجان زده می نماید، و آیدا اینگول در نقش زنی عاشقِ زندگی،کتاب، مردم و گربه ها، بسیار ماهرانه و دل نشین ظاهر شده است. فیلم مردی به نام اُوه ارزش بیش از یک بار دیدن را دارد، ولی پیشنهاد می کنیم ابتدا رمان را بخوانید تا با تمام ابعاد زندگی و شخصیت اُوه آشنا بشوید، سپس سراغ تماشای دنیا زیبای مردی بروید که همه او را به یک نام صدا می زنند: اُوه.
منبع: دیجیکالا مگ